صبح اميد

هر روز صبح براي همه ما آغازي ست كه پايانش را در پايان اتفاقات آن روز شايد بدانيم و شايد هم آن روز همان روزي ست كه پايانش پايان عمر ماست
آن مردم سختي كشيده
آن مردم نا مهرباني ديده
آن ياران طرقبه و شانديز رفته
آن عزيزان نشسته در دور ميدان قايم
آن منتظران هميشگي قطار شهري
آن دل خوش از اتوبوسها نداشته
آن ترافيك ديده ها
و....
همانا مشهدياني هستند
كه هميشه به مشكلات خنديده
و از آستان قدس هيچ وقت نرنجيده
حتي همان زماني كه
سر به سر درختان ملك آباد را كشتند و
يك وجب از خاك اين دولتسرا
به ملت داده نشد
تا اتول هايشان را
در جاده اي عريض تر نديده و
خداي ناكرده تصادفي حادث نشود
كلي گفتم
اما از اين به بعد مقاله به مقاله جزيي مي نويسم
با عنوان از ماست كه بر ماست

سلام

سلام
اين اولين متن منه
اگه وقت بشه حرفهاي زيادي بايد زد
شايد بنويسم
شايد ستون از ماست كه بر ماست رو اينجا پياده كردم
شايد...